ManoSamaneh

مهم نیست گودال کوچکی باشی یا دریایی بزرگ ... زلال که باشی آسمان درتوست

Friday, June 20

نمیدونم چی


نمیدونم کی، میگه من اعصاب ندارم ... میگه خسته ام ... تاریک شدم ... حوصله هم ندارم


چشاش خیلی غمگینه ... از خونه که در می آد آهنگ غمگین میذاره تو گوشش ... تو خیابون که راه میره نگاه هیچکی نمیکنه ... وقتی نگاش میکنی همه غمه دنیا میریزه تو دلت


بهش میگم تو واقعا اینقدر غمگینی یا به غمگین بودن خو گرفتی ... شایدم مد شده


میگم چرا اینجوری شده ... سینما رو نگا کن به فیلمهای غمگین بیشتر جایزه میدن ... همه واسه هم با بی حوصلگی وغمگینی کلاس میذارن ... نگاهشونو، لبخندشونو از هم دریغ میکنن ... میفهمی چی میگم؟


میگه تو چی؟؟ تا حالا غمگین بودی؟


میگم چرا جواب سوالمو با سوال دادی؟!! منم بودم ... میشم ... ولی سعی میکنم شاد باشم ... حداقل رنگ وبلاگمو به جای مشکی صورتی میزارم


نمیدونم کی، میگه همش تقصیره این ... است

Friday, June 13


ای بابا ... چه گیری دادی هاا
هی میگه بنویس ... بنویس دیگه ... خوب چی بنویسم ... حداقل خودم باید بدونم که منظورم چیه که
...
الان داشتم از وبلاگ چندتا از دوستان وبلاگهای دیگه رو می خوندم ... والا مطلب واسه خوندن زیاد بود و کامنت بسیار ... ولی من که چیزی نفهمیدم و چیزی به ذهنم نرسید که کامنت بذارم
دخترا و پسرا با عکساشون مشتری جمع می کنن وتو وبلاگشون خاطره می نویسن
...
خوب چه اشکالی داره ... حسودیت میشه ... همه آزادن هر کاری میخوان بکنن ... تو چرا نقدشون می کنی

Thursday, June 5

حواست هست ؟؟

ای بابا هیچ معلوم هست چیکار می کنی ... همینجوری دور خودت می چرخی ... نمی دونی هم آخرش می خواد چی بشه
چند وقت یه بار، شاید یه فیلم ببینی یا یه داستان یا کتاب بخونی شاید واسه چند ساعت یا حداکثر چند روز ذهنت درگیر بشه
ولی بعد دوباره یادت میره
آخرش فقط از خودت می پرسی چی شد
به خودت می گی
ای بابا چه ... زدم ... ولی اینو وقتی می فهمی که دیگه خیلی دیرشده

Monday, June 2

...


هرچی تکنولوژی پیشرفت کرد آدمها از هم دورتر شدن


هرچی آدما پولدارتر شدن از هم دورتر شدن


رنگ و شکل سرگرمی ها عوض شد


آدمها از هم دورتر شدن وچقدر بچه ها تنها شدن

.

.

.

ببخشیدها ولی بعضی وقتها می گم ... به این زندگی